امروز دل از کوچه دلدار گذر کرد
خاک قدمش بوسه واز خویش حذر کرد
آمد به خیالش رخ دلدار زهرسو
آن ناله وآهی که به دل بود اثر کرد
در خویشتن خویش بسی گم شد و لرزید
چون دید که دلدار از آن خانه سفر کرد
آن نام ونشانی که از او بود به فکرش
بی نام ونشان دید وتن از روح بدر کرد
هر خانه که میزد خبر از یار نبودش
رو سوی عدم کرد ودلش عزم خطر کرد
با آن که عدم جایگه روح وروان بود
از هر که بپرسید حواله به دگر کرد
جانا تو کجایی که چنین دوری ونزدیک
در یافتن روی توبایست سفرکردوسفرکرد
نادر اقبال
موضوع مطلب :